نصیحت نامه
نوشته های خودم
 
شنبه 11 آذر 1391برچسب:, :: 23:11 ::  نويسنده : سید جعفر راکبیان

((عجب خّلي هستي. . . ! ))

    چند روز پيش در مسابقات واليبال دانشگاه علوم پزشکی ضربه ي شديدي به دنده ام خورد كه حسابي كلافه ام كرد و باعث شد تا از بازي كردن در اين مسابقات محروم شوم ، بعد از پايان مسابقات تصميم گرفتم تا به بيمارستان نمازی رفته و با يكي از پزشكان در اين مورد صحبت كنم ،‌ دفترچه بيمه را برداشتم ، ‌ديدم يك برگ بيشتر ندارد ، با این وجود آن را در جيب گذاشته به سمت بيمارستان به راه افتادم ساعت حدود هشت صبح بود كه به بيمارستان رسيدم ، اول مي خواستم به ( اسكرين) بروم ولي گفتم يك سري به فوريت هاي جراحي بزنم ببينم كسي را مي شناسم يا نه ؟ آقاي (ر) پشت استيشن نشسته بود ،‌ سلام كردم

به به سلام راكبيان بزرگ ( البته او طبق عادت همه را بزرگ صدا مي كرد ) بد نباشه ؟‌از اين ورا ؟

والله يه ضربه اي به دنده ام خورده چون دردش شديد بود گفتم بيام ببينم يه وقت مشكلي پيش نيومده باشه آقاي(ر) همچنان كه دستش را دراز مي كرد تا برگه ي درخواست عكسبرداري را بردارد يكي از پزشكان جواني را كه در محوطه ي فوريت ها بود صدا كرد و گفت :

- آقاي دكتر ، آقاي راكبيان از پيشكسوتان بيمار. . .ستا. . . و دکتر همچنان که نگاهی به من می انداخت حرف آقای (ر) را قطع کرد :

- خو. . .ب ، خوب حرفتو بزن. .. ، چي مي خواي .، چكار داري ؟

- يه چِست( عکس از قفسه سینه)‌زحمت بكشيد و آقاي دكتر در حالي كه خودكارش را از جيب در مي آورد به سمت استيشن آمد و بنده با نهايت ادب و فروتني سلام كردم .

- سلام باباجون ،‌ چي شده ؟

- ضربه خورده به پهلوم

- دفترچه داري ؟

- آره و همين طور كه دست در جيب مي كردم تا دفترچه را درآورم گفتم : البته يه برگه بيشتر نداره آقاي (ر) گفت

- مهم نيس بده بچه هاي راديولوژي برات بگيرن ، برگه را گرفتم و به سمت راديولوژي رفتم ، در اتاق راديولوژي خـانمي نشسته بود كه قيافه اش برايم آشنا بود ، بعد از سلام و احوالپرسی ، برگه ی عکسبرداری را گرفت وگفت :

- شما پرسنل چه قسمتي بوديد ؟

- حسابداري

- دفترچه تون باهاتونه ؟

- آره ولي يه برگ بيشتر نداره

عيب نداره چون اون يك برگ ممكنه براي نوشتن دارو لازم بشه ،‌ من عكس را براتو ن مي گيرم .

 تشكر كردم و ايشان مرا به اتاق عكسبرداري راهنمايي كرد و پس از گرفتن عكس چند دقيقه اي نشستم تا عكس آماده شد و ايشان عكس را در پاكت مخصوص گذاشت و به من داد ، پاكت را گرفته و به آن نگاه كردم ،‌روي پاكت آرم نمازي خودنمايي مي كرد و من هم با كمي غرور از اين كه اين آرم را من طراحي كرده ام ، همچنان كه آن را نگاه مي كردم به سمت فوريت ها ي جراحي به راه افتادم . . .در فوريت ها عكس را به جناب دكتر نشان دادم و ايشان عكس را به طرف سقف اتاق گرفت و در چراغ هاي سقف آن را نگاه كرد و سپس براي اطمينان خاطر آن را به يكي ديگر از همكاران خود نشان داد و به من گفت : حاج آقا به نظر نمي رسه مشكل خاصي داشته باشيد ، شب موقع خواب يه (ديازپام) بندازيد بالا ،‌و با خنده ادامه داد : اگر هم اهل سنگين ترش هستيد كه خودتون بهتر مي دونيد چكار كنيد ، اول متوجه منظورش نشدم ولي بعد كه متوجه شدم در حالي كه خداحافظـــي     مي كردم گفتم : آقاي دكتر يه عمره كه به غير از ورزش و هنر با چيز ديگه اي حال نكردم ،‌ از آقاي (ر) هم تشكر و خدا حافظي كردم و از فوريت ها بيرون آمدم ، ساعتم را نگاه كردم حدود هشت و نيم بود ،‌داشتم از در اتفاقات بيرون مي رفتم كه به خود گفتم : دكتر كه دارو ننوشت ،‌ بهتره برم بگم از يك برگ دفترچه استفاده كنن تا زير دين بيمارستان نباشم ، به سمت   راديولوژي رفتم و به آن خانم گفتم : ببخشين دكتر دارو برايم ننوشت و ديگه نيازي به اين يك برگ دفترچه ندارم اگه ممكنه از دفترچه استفاده كنيد و دفترچه را به طرف ايشان دراز كردم ،‌ دفترچه را از من گرفت و نگاه كرد و گفت :

- توي دفترچه نوشته نشده ،‌ لطفاً بدين دكتر توي دفترچه بنويسه ، ‌دفترچه را گرفته رفتم فوريت ها آقاي دكتر در حال ويزيت بيمار بود چند دقيقه اي با كمال متانت ايستادم تا كارش تمام شد و با عذرخواهي گفتم :‌

- لطفاً اگه ممكنه درخواست عكس را توي دفترچه بنويسيد ،‌ آقاي دكتر دفترچه را با اكراه از من گرفت و به سمت استيشن(ایستگاه پرستاری) رفت و روي برگه ي دفترچه تقاضا را نوشت و مهرش را از جيب درآورد و پايين دفترچه را مهركرد و دفترچه را به من داد ، مجدداً تشكر كردم و به عكسبرداري رفتم ، دفتر چه را دادم و آن خانم گفتند : - چند دقيقه صبر كنيد كامپيوترمان به هم ريخته و بنده هم با حوصله ايستادم تا كامپيوتر درست شد و روي برگه ي دفترچه كُدي نوشته شد و من به طرف حسابداري فرستاده شدم ،‌ حسابداري شلوغ نبود فقط دونفر ايستاده بودند ، من هم ايستادم كار آن دونفر تمام شد حسابدار دفتر چه را از من گرفت و نگاه كرد و گفت :

- زحمت بكشين بدين حسابداري اسكرين (حسابداری اتفاقات) ، مجدداً به سمت اتفاقات برگشتم و به حسابداري( اسكرين ) رسيدم ، چهار ، پنج نفرتوي صف پشت ميله ايستاده بودند و يك نفر هم كه لابد خودش را تافته ي جدا بافته مي دانست از بيرون صف دستش را دراز كرده بود و مي خواست زودتر از بقيه برگه را بدهد اين جا يك كم معطل شدم ولي خوب مهم نبود ، نوبت من رسيد ، دفترچه را به آقاي صندوق دار دادم ، اولين بار بود كه او را مي ديدم و قيافه اش اصلاً برايم آشنا نبود ، آقاي صندوق دار همين طور كه داشت با كي بورد كار مي كرد گفت :

- آقا . . . هفتصد و شصت تومن

- ببخشيد آقا من پرسنل باز نشسته ي همين بيمارستان هستم ، آقاي صندوق دارصفحه ي اول دفتر چه را باز كرد و گفت :

- دوتا فتوكپي از صفحه ي اول دفترچه بگير و بيار ، كيوسك فتوكپي را مي دانستم كجاست ،‌ كنار در ورودي اصلي بيمارستان ، ‌به آن جا رفتم ديدم كسي نيست ، يك مدتي ايستادم تا اين كه آقايي آمد و در كيوسك را باز كرد ، دفتر چه را به ايشان دادم دوتا كپي از صفحه ي اول دفترچه گرفته و به سمت حسابداري (اسكرين) بازگشتم ، آقاي صندوق دار كپي ها را از من گرفت و يك برگه به من داد و گفت ببريد عكسبرداري تشكر كرده و به عكسبرداري رفتم و برگه را به آن خانم همكار كه بلاخره اسمش را هم نفهميدم ، دادم و از در اتفاقات بيرون آمدم ، ساعتم را نگاه          كردم ، ساعت نه و بيست دقيقه بود و من براي اين كه        مي خواستم زير دين بيمارستان نباشم با درد قفسه سينه حدود پنجاه دقيقه اين ور و آن ور رفته بودم و در ضمن اين كه در دل از سادگي خود به خشم آمده بودم به خود گفتم :

عجب آدم خُلي هستي آخه مرد حسابي دكتر كه ترا ویزیت کرد ،‌عكست هم كه گرفته شد ،‌  عقلت كم بود كه مي خواستي زير دين بيمارستان نباشي؟

 

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نصیحت نامه و آدرس s.j.rakebian.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 100
بازدید دیروز : 57
بازدید هفته : 169
بازدید ماه : 234
بازدید کل : 48415
تعداد مطالب : 66
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1